رمان غریبه آشنا

پارت ۱۴

بعد از اینکه از اتاق زدم بیرون رفتم و سر میز نشستم و سرم را تا گردنم کردم تو گوشیم.. غذا روی میز مونده بود ...نگاه‌های سنگینش رو می‌تونستم روی خودم حس کنم...
ته : میشه لطفاً اونو بزاری کنار
ات : کار دارم (بدون اینکه حتی برگرده سمتشو نگاهش کنه میگه)
ته : ناهارتو بخور بد هر کاری داری بکن
ات : نمی‌خوام (با حرص برگشت سمتش)
ته : پس بلند شو برو توی اتاقت اشتهام را کور کردی (عصبی)
ات : اشتهای جنابعالی به من مربوط نیست
ته : گفتم اون تنه لشتت رو از اینجا بردار و برو توی اتاق کوفتی (عربده) دیگه حوصله‌ای برام نداشته وگرنه عصبی شدم... داشت روی مخم رژه می‌رفت... اصلا حوصله نداشتم شرکتم داشت از رده بهترین شرکت در میومد
ات : با عربده‌ای که کشید تنم لرزید... بدون هیچ حرفی بلند شدم و برگشتم توی اتاقم یک قطره اشک از چشمم چکید... به کاری که کردم فکر کردم اشتباه از من بود اون دو سه بار با خونسردی گفت بزار زمین....ولی...ولی...
روی تخته راز کشیدم و خوابیدم

ویو ته

.....
دیدگاه ها (۱)

رمان غریبه آشنا

تیپ ته موقع رفتن دنبال ات

رمان غریبه آشنا

رمان غریبه آشنا

نام فیک: عشق مخفیPart: 42فلش بک به یک هفته بعد*ویو ات*توی خو...

تکپارتی تهیونگ taehyung🖤🖤

نام فیک:عشق مخفیPart: 10ویو ات*با ترس نگاش کردم*دکمه ی لباسش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط